کارهای خونه
یکشنبه زنگ زدم به پری که بیاد خونه مون
هم قسمت هایی که از سریال
عشق حرف حالیش نیست رو برام بیاره
عاشق این سریال شدم
خیلی بهم انرژی میده دیدنش
کلی ذوق میکنم موقع دیدنش
کلی با پری حرف زدیم از هر دری
بیشترشم درمورد میلاد بود
کاش هنوزم با هم بودن
پری خیلی دوسش داره
موقعی که میخواست بره خونه
ما هم باش رفتیم بیرون تا خرید کنیم برای حموم و روشویی
که قیمتش خیلی بیشتر از چیزی که انتظار داشتیم شد
اما خب چیزای قشنگی خریدیم
فرداشم با بابا رفتیم خونه مامان بزرگ
گاو پدر بزرگمو ماشین زده بود
بابا بزرگم کلی گریه کرد
خیلی دوس داره حیووناشو
تا غروب پیششون بودیمو بعدشم برگشتیم خونه
زنگ زدم به الهه که شب بریم خونه شون
تا 2 شب اونجا بودیم
خوش گذشت
حالا قرار شده 4شنبه اونا بیان خونه مون
امروزم که تا 12 خواب بودم
ظهر با مامان رفتیم درخت انگورو حرص کردیم
ناهار که خوردیم مامان رفت مدرسه خواهرم
منم آشپزخونه رو مرتب کردم
الانم منتظرم شبنم برسه خونه ببینه میتونه بیاد بریم بیرون همو ببینیم یا نه