همونجوری هنوز موندم واسه تو...
دلم تنگ شده..
اونقدر که دلم به هیچ کاری نمیره...
کاش میدونستی داری با زندگیم با بهترین روزای زندگیم بازی میکنی
چرا تکلیف این رابطه رو مشخص نمیکنی
تا کی دیگه باید منتظر بمونم تا بیای
40 روزی میگذره از وقتی که گفتی میخوای بیای که با هم حرف بزنیم
پس کی کارات تموم میشه
خسته شدم از این بلاتکلیفی
تو که رفته بودی دیگه این ابراز دوست داشتنت برا چی بود؟
چرا نزاشتی این رابطه تموم شه
تا کی باید نشون بدم که خوبم
که چیزی نشده
که هیچی تو زندگیم تغییری نکرده
اگه همینجوری ادامه بدی به نبودنت مجبورم بیخیالت بشم
اگه بیخیالت بشمو برگردی دیگه نمیتونم قبولت کنم
قبل اینکه توذهنم خط بزنمت برگرد
برگرد ی کاری کن برای رابطه مون
من خسته شدم
خسته شم تو تنهاییم عطرتو بو کردم
دلم برات تنگ شده
برا عطر تنت برای صدات، برای صدا کردنت، برا نگاه کردنت
دلم برات خیلی تنگ شده
جاتو با چی پر کنم؟
چه جوری تحمل میکنی دوری منو؟
یعنی برا تو راحته که پیدات نیست؟
چقدر دل گنده ای!!
چرا دلت برام تنگ نمیشه؟