یکشنبه بعد اینکه مهران هم امتحانش تموم شد
ناهار رفتیم عطاویچ
بعدش منو رسود خونه و وسیله هارو جمع کردمو
خودش رفت بسیج تا نامه بگیره برای کارای سربازیش
ساعت 4 هم هر کدوممون راه افتادیم به سمت خونه هامون
من با اتوبوس اونم با ماشینش
رسیدم خونه 8 شده بود
کلی حرف داشتیم با مامانو خواهری
فرداییش هم خاله پری شدم با درد فراوون تا شب
امروز هم کلی وسیله جمع کردیم با مامان برا رفتنم
قراره از جمعه برم سر کار
کارای دانشگاه هم مونده و انجام ندادم
بعد ظهر با پری رفتیم خرید
ی پالتو خریدم
هیکلمو دوس ندارم جدیدا
یکمی پر شدم
لباسا مثل قبل به تنم نمیشینه
اما خب وقتی این پالتو رو پوشیدم همه کسایی که اونجا بودن خوششون اومد
گفتن خیلی بهم میاد
امیدوارم مهرانم دوسش داشته باشه